از دیگر عوامل تاثیر گذار بر فرایند همگرایی و واگرایی باید به نقش قدرتهای بزرگ و منتفذ در منطقه اشاره کرد. تئوری کانتوری و اشپیگل در وضعیت همگرایی و واگرایی به نقش قدرت های اثر گذار فرامنطقه ای به عنوان یک عامل تاثیرگذار بر این فرایند توجه کرده اند. اقداماتی چون کمکهای مادی و بازرگانی، سرمایه گذای های خارجی، کمکهای نظامی، مداخله و براندازی، اتحاد و… شیوه های متفاوت قدرتهای درگیر اثر گذار در یک منطقه است که با بهره گرفتن از ترتیبات دوجانبه یا چند جانبه به اجرا گذارده میشود. این اقدامات ممکن است همبستگی اجتماعی و اقتصادی-سیاسی را کاهش یا افزایش دهد. قدرتهای فرامنطقه ای میتوانند با اقدامات خویش بر سایر الگوهای ارتباطی، سطح قدرت و حتی ساختار روابط تاثیر بگذارند(پیشداد، 1383: 221).
عکس مرتبط با اقتصاد
در منطقه خلیج فارس متغیر اثرگذار کشورهای فرامنطقهای فعال نقش مهمی در واگرایی و همگرایی کشورهای این منطقه داشته است و حتی بعضی از پژوهشگران تا حدی نقش اثر گذار کشورهای خارجی را در روابط کشورهای حوزه خلیج فارس بسیار بیشتر از عوامل داخلی ارزیابی کردهاند(امامی، 1385: 19).
براساس تقسیمات کانتوری و اشپیگل قدرت های درجه یک و دو قادر به بازیگری و تاثیرگذاری در مناطق هستند، به دلیل عدم نزدیکی خلیج فارس به قدرت های جهانی باعث شده که فقط قدرت های درجه یک و درجه دو از جمله آمریکا چین و روسیه قادر به تاثیرگذاری بر آن باشند. بنابراین آمریکا بنابر تئوری کانتوری و اشپیگل قدرت برون منطقه ای و درجه یک جهان است که دارای نقش فعال از نظر سیاسی در منطقه خلیج فارس است. آمریکا تلاش نموده است تا با شیوه های مختلفی از جمله، معاهدات نظامی دوجانبه، مداخله نظامی، تلاش برای براندازی، استفاده از سازمان های بین المللی و سرمایه گذاری در این منطقه نقش ایفا نماید که این اقدامات آمریکا، بر همگرایی یا واگرایی کشورهای منطقه بسیار تاثیرگذار بوده است.
1-اهمیت خلیج فارس به عنوان عامل ایجاد بحران:
ابعاد گوناگون اهمیت خلیج فارس موجب جلب توجه دولتهای منطقه و كوشش آن ها برای كنترل هر چه بیشتر این منطقه است. همین تمایل به تسلط بر منطقه است كه موجب ایجاد تضاد و بحران در منطقه شده است.
این تضادها میتواند به چند صورت باشد:
1- بین دولتهای متحد ولی رقیب در خارج از منطقه (مثل كشورهای صنعتی غرب اتحادیة اروپا و آمریكا)
2- بین دولتهای متخاصم رقیب خارج از منطقه كه در دوران جنگ سرد بین آمریكا و شوری در جریان بود.
3- بین قدرتهای مهاجم خارجی و قدرتهای منطقهای، مثل واكنش ایران به حضور نیروهای آمریكایی در منطقه
4- بین قدرتهای منطقهای، هر جا كه عوامل و موقعیت مناسب فراهم شود ایجاد میشود (الهی، 1386: 338) و با دخالت قدرتهای فرامنطقهای گسترش مییابد.
به طور کلی کشورهای خارجی اثرگذار در منطقه دارای دو نقش عمده در همگرایی این کشورها بوده است از طرفی با حمایت از تشکیل شورای همکاری خلیج فارس و حمایت هایی که از این سازمان منطقه ای انجام داده، نقش همگرایانهای را در میان شش کشور عربی حوزه جنوبی خلیج فارس ایفا کرده اند. از جهت دیگر میتوان به نقش واگرایانهای اشاره کرد که قدرتهای برون منطقهای میان ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس داشته اند.
منطقة خلیج فارس با دارا بودن بیش از 60 درصد از ذخایر نفتی جهان و حداقل 35 درصد از منابع گازی مورد توجه قدرت های بزرگ اقتصادی قرار گرفته است، كشورهای صنعتی مثل آمریكا، انگلیس، چین بحران تأمین انرژی مورد نیاز خود به این منطقه نیاز دارند.
آمریكاییها معتقدند كه برای تسلط بر آینده دنیای سرمایهداری باید نبض اقتصاد جهان را در دست بگیرند به همین خاطر شاهد حضور آمریكا در منطقه هستیم. انگیزة اصلی این اقدام آمریكا در راستای امكان دسترسی به ذخایر عظیم نفتی كشورهای منطقه میباشد آمریكا رابطهای دو جانبه با كشورهای شورای همكاری خلیج فارس برقرار نموده است. عربستان سعودی به عنوان بزرگترین تولید كنندة نفت بهترین رابطه را با آمریكا دارد. از سال 1949 عربستان سعودی برای تأمین حمایت امنیتی خود در مقابل این خطرها عمدتاً به آمریكا توجه دارند. كمك ایالات متحده به عربستان به شكل فروش تجهیزات نظامی، استقرار واحدهای دریایی و تأسیسات نظامی آن كشور به منظور دفع دشمن خارجی انجام میشود. ولی پنج دهة گذشته روابط دو جانبة ایالات متحدة آمریكا و عربستان سعودی سیاسی گسترش فزایندهای یافت(بركشلی، 1378: 170).
در حال حاضر نیز كشورهای عضو شورای همكاری خلیج فارس با علاقهمندی در پی دریافت تسلیحات از آمریكا و كشورهای غربی هستند.
خرید تسلیحاتی نتیجه برتری طلبی در منطقه است که امریکا با پی گیری این استراتژی ایجاد موازنه قوا در منطقه و جلوگیری از پیدایش و ظهور قدرت برتر و تامین امنیت انرژی و تضمین ترابری در انتقال انرژی در منطقه زمینه ساز مسابقه تسلیحاتی بوده است، زیرا که 20 درصد از منابع انرژی مورد نیاز اروپا و 17 درصد از واردات نفت ایالات متحده آمریکا از منابع انرژی منطقه خلیج فارس تامین می شود(ross:42,2008). گرچه وابستگی ایالات متحده آمریکا به نفت منطقه زیاد نیست، ولی تحت کنترل این منابع می تواند به عنوان پتانسیلی برای کنترل رقبای خود از جمله چین باشد. بدین ترتیب ایالات متحده با عمان و عربستان سعودی و بحرین در سال 1990 با کویت در سال 1991، قطر در سال 1992 و با امارات متحده در سال 1994 موافقت نامه دفاعی امضا کر
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
د(واعظی، 1389: 67). به موجب سیاست دو ستونی نیکسون نوعی مسابقه تسلیحاتی بین ایران ، عراق و عربستان ایجاد شد و بنیان های بسیاری از تنش هایی را فراهم که بعدا در بین این کشورها به وجود اورد.که این باعث نوعی واهمه در میان کشورهای جنوبی خلیج فارس نسبت به همسایه شمالی خود یعنی ایران شده که ثبات سیاسی خود را در افزایش قدرت نظامی جستجو می کنند.(ابراهیمی فر، 1381: 40)
سیاست تسلیحاتی و امنیتی هر کشوری واکنشی به تهدیدهای برخواسته ازمحیط امنیتی و هدف های اساسی آن کشور است بر این اساس هر دولتی محیط پیرامونی و امنیتی خود را با توجه به محیط منطقه ای و جهانی تعریف نموده و تهدید را شناسایی می کند تا برای مقابله برنامه ریزی کند. بنابراین برداشت درست و به جا از محیط امنیتی منطقه و تهدیدهای ناشی از آن بیشترین تاثیر را بر راهبردهای تسلیحاتی هر دولتی می گذارد(عسگرخانی،حق شناس، 1390، 70)
برداشت دولت ها از محیط امنیتی خود نقش مهمی در شکل دهی به این سیاست دارد. در رابطه با وضعیت تسلیحاتی و نظامی در میان کشورهای منطقه این نکته مهم است که کشورهای منطقه خلیج فارس راهبرد نظامی خود را در رابطه مستقیم با مولفه امنیت درون ساختاری و ناامنی برون منطقه ای پایه ریزی کرده اند و با توجه به این به دنبال حداکثر سازی امنیت اقدام به خرید فزاینده تسلیحات می کنند که عامل مهمی در واگرایی در بین کشورهای این منطقه می باشد. این وضعیت ناشی از نگرش متفاوت کشورهای منطقه در تعریف امنیت و تهدید در ترتیبات امنیتی است. در چارچوب وضعیت نظامی منطقه نگرش مقام های تصمیم گیرنده این کشورها و نقش کشورهای فرامنطقه ای از جمله امریکا با هدف ایجاد توازن درمنطقه و ممانعت از شکل گیری قدرت های چالشگر منطقه ای مورد توجه است و ایجاد موازنه در برابر کشورهایی مثل ایرا ن که پتانسیل تبدیل شدن به قدرت منطقه ای را دارد و که حضور این قدرت ها را در منطقه به چالش می کشد. امریکا سعی در نشان دادن ایران به عنوان تهدید علیه کشورهای حوزه خلیج فارس می کند که باعث افزیش خریدهای تسلیحاتی اعراب از این کشور می شود.
بنابراین سیاست تسلیحاتی این کشورها تا حد زیادی تحت تاثیر جو تبلیغاتی غرب علیه ایران و نشان دادن ایران به عنوان تهدیدی علیه کشورهای منطقه شکل گرفته است که باعث افزایش جو بی اعتمادی در منطقه و کاهش همکاری و روی اوردن کشورها به همکاری با قدرت های فرامنطقه ای می شود.
به طور كلی با 2 نوع از دخالت قدرتهای فرا منطقه در منطقه روبرو هستیم. دخالتی كه از نظر سیاسی مهم است و دخالتی كه جنبة سیاسی ندارد.
دخالتی كه از نظر سیاسی مهم نمیباشد، در برگیرندة مسایل اقتصادی و مادی است. زیرا كه قدرتی كه مسایل مادی را مهم میداند سعی در سرمایهگذاری در شاهرگهای مادی و مسائل فرهنگی آموزشی دارد و این به دخالت امور منطقه و موازنهگری منجر نمیشود.
اما دخالتی كه همراه با غرض سیاسی میباشد، نه تنها به دخالت در موازنة منطقهای میپردازد بلكه توازن در منطقه را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. این نوع مداخله از طریق كمك اقتصادی نظامی به یكی از طرفین باعث بر هم خوردن موازنه میشود.
در منطقه خلیج فارس دخالتها با اهداف سیاسی و به قصد بر هم زدن موازنه اتمام میشود زیرا كه برای غرب اهمیت حیاتی دارد. (Ramazani, 1982:30-35)
در واقع دشمنی آمریکا با ایران و تهدیدی که از جانب ایران و متحدانش علیه منافع خویش در منطقه احساس میکرده اند، باعث شدده است تا این قدرتها سیاست متضاد همگرایانه بین اعضای شورا و واگرایانه بین ایران و کشورهای عربی خلیج فارس دنبال نمایند. از اقدامات اخیری که در راستای تغییر موازنه شاهد هستیم تحولات سوریه و دخالت های گسترده کشورهای فرامنطقه ای و به خصوص غرب و متحدانش می باشد، که به شدت از تغییر رژیم در سوریه و روی کار امدن رژیمی محافظه کار حمایت می کنند.
2-حضور آمریكا در منطقه
بعد از خروج نیروهای بریتانیایی از منطقه خلیج فارس، و گسترش نفوذ ایالات متحده در منطقه، آمریکایی ها با تشکیل ستاد فرماندهی مرکزی ارتش معروف به سنتکوم در دهه 1980 برای حفظ منافع این کشور در جنوب غرب آسیا و به طور خاص در خلیج فارس، سیاست حضور و مداخله در این منطقه را آغاز و شدت بخشید. به گونه ای که همین نیرو مسئولیت آزاد سازی کویت و حمله به عراق را انجام داد(امامی، 1385: 14).
این کشور در سال 1995 پایگاه ناوگان پنجم دریایی خود در بحرین را رسما تاسیس نمود. علاوه بر این آمریکا در بیشتر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دارای پایگاه های نظامی است.
پادشاهی عربستان سعودی پیش از نیم قرن متحد ایالات متحده آمریكا بوده است. منافع اقتصادی و استراتژیک چندی از جمله عرضه نفت، امنیت خلیج فارس باعث عمده داری نقش شدهاند.
اتحاد عربستان با آمریكا بر دو پایه اساسی متكی است، ریاض نفت مورد نیاز ایالات متحده را تأمین میكند و از اهرم نفوذ خود برای حفظ بهای جهانی نفت در یک سطح معقول استفاده میكند و در مقابل واشنگتن امنیت پادشاهیها را در مقابل هر تهدید خارجی تضمین میكند. (بهجت، 1389: 222)
به رغم اختلافات ناچیز اما جدی در بین واشنگتن و ریاض از جمله بنیادگرایی اسلامی، پادشاهی عموماً در موضوعات استراتژیک جهانی از خط و مشی ایالات متحده پیروی كرده است.
این توافق كلی بین ایالات متحده و اعراب در موضوعات جهانی، به مسائل منطقهای به ویژه منازعة اعراب و اسرائیل تسری پیدا نكرده است. موضع عربستان در خصوص منازعة اعراب و اسرائ
یل را میتوان تحت عنوان مخالفت محدود با رژیم یهود توصیف كرد. ریاض موضع صلح جویانهتری نسبت به جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است (بهجت،1389: 225-224) به عبارتی سیاستهای سعودیها حكایت از آن داد كه پادشاهیها علاقمند به صلح با اسرائیل تحت شرایط معین و در صورت وجود فضای اجماع عربی است.
بنابراین در رابطه با تعاملات كشورهای حوزة جنوبی خلیج فارس با آمریكا میتوان گفت كه نخست اتحاد بین این كشورها احتمالاً تداوم مییابد زیرا این كشورها به هم نیاز دارند زیرا عرضه نفت توسط این كشورها ثبات بازارهای جهانی نفت و رشد اقتصاد بینالمللی را تداوم میبخشد و در مقابل ایالات متحده شریک امنیتی قابل اتكایی برای پادشاهی در مقابل تهدیدات است. عمان پیشگام حمایت از فرایند صلح اعراب و اسرائیل است، كه از اوایل دهة 1990 شریک فعال تمامی جنبههای فرایند چند جانبه صلح بود كه توسط گروه های كاری كنفرانس صلح مادرید در 1991 به وجود آمد. ابتكارات عمان برای برقراری تماسهای اقتصادی و گفتگوی سیاسی با اسرائیل را میتوان براساس سه مولفه توضیح داد.
اول: تحركات عمان را باید بسط سنت قدیمی سیاست طرفدار غرب، مسقط خواند. فرایند صلح نیز از حمایت آن دسته از كشورهای عربی كه سابقة دیرینهای در ارتباط با غرب دارند از جمله مصر، مراكش و اردن برخوردار شده است.
دوم: علاقهمندی مسقط به پذیرش اسرائیل و مراوده با آن حكایت از وجود نوعی استقلال و عملگرایی عمیق در این كشور عربی دارد. طی سالیان متمادی سلطنت در روشهای گوناگون نمك زدایی، آبیاری و دیگر تكنیكهای كشاورزی با اسرائیل همكاری نزدیكی داشته است.
سوم: داشتن روابط آشكار با اسرائیل را میتوان تا حدی واكنش مسقط به دخالت فلسطینیان در شورش ظفار و حمایت آن ها از این شورش در دهه های 60 و 70 میلادی دانست.
قطر نیز مانند عمان میزبان یک هیئت اسرائیلی برای گفتگوهای چند جانبه كنترل تسلیحات بود كه تشكیل آن از سوی كنفرانس صلح مادرید برنامهریزی شده بود. برقراری روابط دوحه با تل آویو تحت تأثیر دو دسته ملاحظات اقتصادی و سیاسی صورت میگیرد. قطر با داشتن 509 تریلیون متر مكعب گاز دارند.
سومین منابع عظیم گازی در جهان است. اسرائیل یک بازار جذب برای گاز قطر محسوب میشود.
پس از جنگ 2003 عراق قطر به پایگاه اصلی نیروهای آمریكایی در خلیج فارس تبدیل شده و همچنین حكومت قطر یک موضع مصالحه جویانه نسبت به منازعه اعراب ـ اسرائیل و برقراری روابط و حفظ مناسبات بازرگانی و دیپلماتیک با اسرائیل اتخاذ كرده است(بهجت،1389: 268-265). با این توصیف، اتخاذ چنین سیاستی از جانب دولتهای شورای همكاری خلیج فارس یک چالشی در روابط ایران با این كشورها ایجاد میكند. چرا كه اختلاف بین ایران و اسرائیل نقش قابل توجهی در جو حضمانه بین تهران و واشنگتن بازی میكند. مداخله نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه با احساس ناامنی ایران ارتباط مثبت دارد و این مداخله که با خواست و موافقت کشورهای عضو شورای همکاری صورت گرفته است، باعث واگرایی بین ایران و این کشورها شده است.
از نظر میزان نقشی که کشورهای فرامنطقه ای در این منطقه بازی میکنند نمیتوان هیچ قدرتی را با آمریکا مقایسه کرد. آمریکا بعد از خروج نیروهای بریتانیایی شروع به گسترش نفوذ خود در این منطقه کرد و از طرف دیگر بعد از حمله عراق به کویت و نقش فعال آمریکا در این قضیه، تلاش نموده است که مسئولیت اصلی تامین امنیت خلیج فارس را خود به عهده بگیرد و سایر کشورهای جهان نقش های فرعی و نمایشی بر عهده داشتهاند و بیشتر با هدف مشروعیت بخشی به اقدامات آمریکا وارد بازی شده اند(امامی، 1385: 14)
حدود ذخایر نفت و ذخایر گاز جهان در منطقة خلیج فارس قرار داد. و پیشبینی میشود تا چندین سال آینده نیز جایگزینی برای نفت این منطقه پیدا نشود.
دلایل حضورآمریکا در منطقه:
1- تسلط بر نفت: عربستان به تنهایی مالك 40 درصد از ذخایر نفت است كه از همه مهمتر است.(Middle east focus, 1990, 3 ). همانطور که قبلا اشاره شد کنترل صادرات نفت در منطقه نقش اساسی در تداوم هژمونی آمریکا دارد
2- جلوگیری از روی كار آمدن و تغییر رژیمها و گروه هایی كه منافع آمریكا را به خطر میاندازد(نمونه سوریه).
3- از نگرانیهای كشورهای سلطهگر ترس از احتمال همگرایی بین كشورهای منطقه است. زیرا كه اگر این اتفاق رخ دهد منافع قدرتها شدیداً به خطر میافتد (الهی، 1386، 346) بنابراین هدفش دامن زدن و كمك به افزایش اختلافات در منطقه سعی در واگرایی این كشور ما به خصوص در ارتباط با ایران است.
4- حمایت از اسرائیل
5- تأمین نیاز به بازارهای این كشورها برای فروش كالاها
بنابراین این عوامل نیاز آمریكا را به گسترش نفوذ خود در منطقه و تثبیت هژمونی خود افزایش داده است و به ایجاد پایگاه ها و حضور نظامی مستقیم در عربستان، عمان نظر كویت و بحرین اقدام كرد.
حضور طالبان در افغانستان و همكاری القاعده با آن در افغانستان خطر جدی برای آیندة حضور آمریكا در منطقه محسوب میشد و این معضل باید به طریقی حل میشد. بنابراین همانطور كه در استراتژی امنیت ملی آمریكا آمده است. مردم آمریكا را باید نسبت به عملیات تروریستی به وحشت انداخت و با بزرگ نمودن خطر حملات موشكی كشورهایی مانند ایران و عراق صدام حساس كرد و تا نسبت به اقدام نظامی در منطقه مخالفت ننمایند.
موقعیت مورد نظر با واقعة 11 سپتامبر 2001 به دست آمد و با نسبت دادن این اقدام به القاعده آنرا دلیلی برای حمله به افغانستان و ب
عداً به عراق قرار داد. آنجا به آمریكا فرصت داد تا سیاست را پیروزمندانه به جلو براند حوادث 11 سپتامبر بود كه در پرتو آن مبارزه با تروریستی به صورت امر اخلاقی و جهانی برای كشورها تحمیل شود. (قاسمی،1385 : 88).
با توجه به این شرایط حملات به افغانستان در 16 مهر 1380 (7 اكتبر 2001) شروع شد و كابل در 23 آبان سقوط كرد. این حمله مقدمة حمله به عراق را نیز فراهم كرد كه دلیل اصلی آن تسلط بر این منطقه است.
(ویژه نامة افغانستان،1381: 38)
3-تقابل ایران و آمریکا در منطقه
انقلاب اسلامی ایران نقطة عطفی در گرایش به آمریكا ستیزی در كشورهای خلیج فارس و حتی در كل خاورمیانه بوده است و از نظر تحلیلگران سیاست خارجی آمریكا تهدیدی علیه منافع این كشور میباشد.
پس از انقلاب اسلامی ایران عنصر اسلام سیاسی جایگزین عناصر ایدئولوژیک چپ و راست شد و هژمونی آمریكا را نسبتاً دچار افول كرد. دكترین واگذاری امنیت خلیج فارس به كشورهای منطقه اعتبار خود را از دست داد و آمریكا در این منطقه حضور مستقیم یافت. (اسدیان، 1381: 49-48)
آمریکا با بهره گرفتن از راهكارهای تبلیغاتی و نشان دادن ایران به عنوان كشورهای مهاجم توانست خود را به این كشورها نزدیک كند. بنابراین با توجه به رویکرد جدیدی که ایران بعد از انقلاب اسلامی اتخاذ کرد منافع دو کشور در برابر هم قرار گرفتند. جمهوری اسلامی ایران مخالف حضور نیروهای فرامنطقهای و در راس آن ایالات متحده میباشد در حالیکه آمریکا در این منطقه دارای منافع حیاتی است.
این حضور و تمایل کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به آن باعث اصطکاک در روابط طرفین شده و به عنوان یک چالش و عامل واگرا در روابط آنها موثر است.
از طرف دیگر تقابل ایالات متحده و متحدان آن در سوریه به نوعی تقابل آن ها با ایران نیز محسوب می شود و سقوط رژم اسد بیشترین ضربه را به نفوذ ایران در منطقه می زند.
در خصوص بحرین ایالات متحدة آمریكا كه یكی از پایگاه های بزرگ نظامی آن در بحرین واقع است كه مهمترین مركز فرماندهی نیروی دریایی امریكا بین فیلیپین تا دریای مدیترانه و مركز فرماندهی خاورمیانه محسوب میشود (نیاكویی 1390: 260)
به دلیل وجود منافع ارزشمند در بحرین هر گونه تغییر سیاسی در بحرین میتواند حضور آمریكا را در منطقه با چالش مواجه كند امریكا عمدتاً سیاست سكوت و حمایت تلویحی از رژیم بحرین را دنبال میكند.
ادعای دخالت ایران در امور داخلی كشورهای دیگر از اصلیترین محورهای تبلیغاتی در پروژه ایران هراسی میباشد. چرا كه از طریق این میتوانند: 1- تمامی مشكلات خود را به دخالت ایران در جوامع عرب ربط دهند و موجبات اتحاد داخل را فراهم آورند. 2- با تصور از وجود دشمن عاملی برای سركوب انتقادات داخلی به بهانه حمایت از ایران باشد.
4-اقدامات یكجانبه آمریکا علیه ایران
كلینتون سیاست مهار ایران را بر دو پایة نظامی و اقتصادی استوار كرد. در بعد نظامی مهار ایران شامل حضور نیروهای آمریكایی در منطقه، مقابله با فروش و صدور تسلیحات كشتار جمعی و پیشرفته به ایران و حفظ آمادگی لازم برای برخورد با تحركات احتمالی غیر متعارف نیروهای ایرانی در منطقه است.
در بعد اقتصادی نیز شامل ممنوعیت برقراری روابط اقتصادی و تجاری با ایران است دارند، تحریم بانكی ایران (نیاکویی،1390: 158-157)
ادعاهای آمریكا برای تحریم ایران عبارتند از:
1- فعالیت تروریستی ایران كه برای صلح و امنیت تمام ملتها تهدید كننده است.
2- استراتژی حمایت ایران از تروریسم بی امنیتی از جمله حمایت از فعالیتهای صلح خاورمیانه را به مخاطره میاندازد.
3- تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای كشتار جمعی